– مرتیکه ی نفهم!
– چیکار کرده؟
– هر چی ما میگیم بدوشش، هی میگه نره!
– [نوچ نوچ نوچ]
– مرتیکه ی نفهم!
– چیکار کرده؟
– هر چی ما میگیم بدوشش، هی میگه نره!
– [نوچ نوچ نوچ]
این ضایعه بزرگ علمی را به جامعه آکادمیک کشور تسلیت عرض می نماید.
پ.ن.: از خداوند متعال برای تمامی کردهای عزیز اجر جمیل و صبر جزیل خواستاریم.
من شدیداً مایلم که یه جایی به یه نوعی مراتب قدردانی خودم از آق بهمن رو ابراز کنم. خداوکیل یه تنه داره کار یه تیم گردن کلفت از ژورنالیــــــــست های حرفه ای رو انجام می ده. جالب ترش به نظر من اینه که با این حجم کار، سرعت و دقت خبر رسانیش هم عالیه. مدت هاست از اینکه فقط دارم از وبلاگش استفاده می کنم (شده منبع خبری شماره یک من)، و نه قدردانی ای، بزرگداشتی، تقدیری، تشکری، چیزی، احساس وجدان درد گرفته ام.
به نظرم رسید ماها که استاد بازی های لوس و خنک وبلاگی هستیم (یادتون که نرفته: من هم به نوبه ی خودم از آرمیتا و لولیتا و سارینا و کامبیز و پژمان دعوت می کنم که بهترین خاطره شون رو از کمک مربی مهدکودک شون بنویسن)، چی میشه حالا یه جمعی از وبلاگ نویس ها هم دسته جمعی از این رفیق خستگی ناپذیرمون به یه شکلی تشکر کنن؟ نه خداوکیل چی میشه؟
شاید بشه از همه ی اهالی وبلاگستان دعوت کرد که همه با هم در یه روز خاص یه متن قدردانی رو که یه نفر از پیش آماده کرده پست کنن. در مورد انتخاب روز و متنش نظر بدین. ندادین هم ندادین. ما هیچ ابایی از دادن پیشـــــــــنهادهای «مفتش گرون» نداریم. اصولاً ما از مادر به شکل سنگی زاییده شدیم بر روی یخ.
یه کیبورد مامان گیرم اومده اووووووووووووووووووم (ماچ)
فقط مشکلم ناخن سبابه دست راستم بود که چند روز پیش از ته چیدمش. وقتی به ناخنم که افتاده بود رو زمین نگاه می کردم یادم افتاده بود به نعش اون بزرگوار بر چوبه ی دار.
چون خیلی دوسش دارم عکسش رو میذارم ببینید (جسارتاً با چشمان درویش لطفاً):
معرکه گیری در ایام پیری هم چه حالی میده.
یه ایده کاریکاتوری دارم: یه نفر وایساده وسط خیابون شعار میده، جمعیت میلیونی دورش وایسادن، یکی یه موبایل دستشون و دارن ازش فیلم میگیرن.
پ.ن. احتمالاً به زودی موبایل ها و دوربین های جدید با قابلیت تشخیص خودکار باتوم به بازار عرضه میشه.