Archive for the ‘پرت و پلا’ Category

… یک جام دگر بگیر و من نتوانم

مِی 10, 2010

بدون شک یکی از فیلم هایی که بعدها خواهم ساخت و احتمالاً جوایز متعددی رو از آن خود خواهد کرد فیلمی خواهد بود با نام: «زمانی برای اسبی مست ها».

پ.ن: ر.ک. اینجا

عرض می کردم

مِی 8, 2010

تو هر جور که می خواهی رفتار کن و حرف بزن، با هر سن و سالی که دوست داشتی بپر، ادا و اطوار و تکیه کلام هات هر چی که باشند، هر جور لباسی که بپوشی و پیش خودت درباره ی خودت هر فکری که بکنی، فیزیولوژی تو کاری به این حرف ها نداره: پیوسته و بدون توقف داره پیر می شه (حتی وقتی که شما خواب هستی). البته من کاری ندارم که پیر شدن با این سرعت خیره کننده به معنی نزدیک شدن به چی می تونه باشه.

پ.ن: به تخمم

آدم ها همدیگه رو می خونن

اکتبر 20, 2009

داستان از این قراره که آدم ها شباهت عجیبی به کتاب دارند.

وقتی یه نفر رو برای اولین بار می بینی مثل دیدن یه کتاب برای اولین باره. بعضی ها به رنگ و طرح جلد، قطع کتاب، نوع کاغذ و چاپ و غیره زیاد توجه می کنن، بعضی ها هم کمتر، یعنی زود از این چیزا می گذرن و زود می رن سراغ محتوا. بعضی ها اول از هر چیز دنبال اسم انتشاراتش می گردن، مثل اونایی که زود می خوان اصل و نصب طرف رو بدونن. من خودم چون آدم عجولی هستم، اگرچه ممکنه قضاوت نهایی ام رو بر اساس جلد و کاغذ و اینا انجام ندم، ولی سریع می رم سراغ فهرست مطالب آدم ها (اگه داشته باشن). بعضی وقت ها هم طرفت نه تنها فهرست مطالب نداره، بلکه بعد از خواندن ده ها صفحه اش نمی تونی پرده از رمز و رازش برداری.

بعضی ها با فونت درشت حرف می زنن، بعضی ها با فونت ریز.

بعضی ها پر از مطالب تکراری اند، بعضی ها پر از ایده های ناب.

بعضی ها پر از ایراد املایی و نگارشی اند، بعضی ها دقیق و محکم.

بعضی ها ساده و روان، بعضی ها پیچیده و مغلق.

بعضی ها پر از تناقض اند. بعضی ها کپی کتاب های دیگه اند، بعضی ها پر از زلم زیمبو. الخ …

اما نوع رابطه ای هم که با آدم ها برقرار می کنیم خیلی شبیه رابطه ایه که با کتاب ها داریم. شروع رابطه ها بسته به نوع کتاب سخت یا آسونه. اگه یه کتاب رو دست گرفتی و جذبش شدی، مشکل بتونی رضایت بدی به تقسیم وقتت بین اون کتاب و یه کتاب دیگه. ولی حالا فرض کن بهترین کتاب دنیا رو پیدا کردی. ممکنه به خاطر عشق و علاقه این کتاب رو با دقت هر چه تمام تر بخونی. یعنی مثلاً به جای چند روز ممکنه چند هفته دستت باشه. تازه این دور اولشه، بعضی کتاب ها (برای من به ندرت پیش میاد) دور دومش بیشتر از دور اولش می چسبه. ولی من می خوام این رو بپرسم که هر چقدر هم که یه کتاب قطور باشه، هر چقدر هم که آروم بخونیش، هر چندبار هم که بخونیش، میشه برای همیشه و همیشه همین یه کتاب رو دست بگیری؟

جواب من منفیه. یعنی در بهترین حالت شاید خاطره ی کتاب رو بشه برای همیشه با خودت داشته باشی، ولی خود کتاب رو همیشه در حال خوندنش باشی نه.

پ.ن. 1- شاید این اولین تفاوت آدم ها با کتاب باشه. کتاب بعد از چاپ دیگه تغییر نمی کنه (مگر در تجدید چاپ)، ولی تعداد صفحات یه آدم (و شاید محتوای صفحات قبلیش) می تونه با گذشت زمان تغییر کنه.

پ.ن.2- موضوع تحقیق تون (تا هفته ی بعد باید تحویل بدین): آیا پ.ن.1. می تونه باعث بشه که تا آخر عمر در حال خوندن یه نفر باشین؟ یا اینکه این یه ظرفیت محدوده و یه آدم نمی تونه اونقدر تغییر کنه که تا آخر عمر کسی رو پایبند خودش بکنه؟

پ.ن. 3- این شعر رو هم برای هفته بعد از بر کنید.

ترجیع بند این روزها

سپتامبر 29, 2009

بچه که بودم زیاد پیش میومد که یه اسم به ذهنم برسه و فکر کنم که چه اسم قشنگیه برای یه فیلم سینمایی. و تصمیم قاطع بگیرم که وقتی بزرگ شدم یه فیلم بسازم مخصوص این اسم که تو تاریخ سینما ثبت بشه.

بعدترها اسم های محشری به ذهنم می رسید که قرار شد براشون سمفونی بسازم.

اخیراً یه ترجیع بند به ذهنم رسیده که دوست دارم یه شعر مفصل براش بسازم. شاید با استفاده از یکی از همون سمفونی هایی که قراره بسازم یه اپرایی ازش در بیارم. شایدم اگه بخت یاری کنه همین اپرای معروف رو توی بعضی از پلان های یکی از فیلم های سینمایی ام استفاده کنم. کسی چه می دونه …

اما ترجیع بندی که این روزها همه اش تو ذهنمه:

«ریدم به زندگی

ریدم به زندگی».

پیاده رو

فوریه 1, 2009

این روزها راهم رو زیاد گم می کنم. یهو به خودم میام می بینم میانه ی راهی هستم که نمی دونم رفتنش درسته یا نه. گاهی خسته از فکر کردن به درستی و نادرستی به راهم ادامه میدم و گاهی هراسون از فکر نکردن دارم برمی گردم. بعضی وقتا کتونی می پوشم با شلوار جین و پول اور و کاپشن و کلاه و گوش گیر و شال و ام پی تری پلیر و عینک و دستکش و می زنم بیرون. فقط نوک دماغم برای نفس کشیدن بیرونه. و ساعت ها راه رفتن. با صدای massive attack (معمولاً روزها) و یا Aziza (شب ها) مدام راهم رو گم می کنم و پیدا می کنم. تقریباً همه چی تغییر می کنه، ولی یه چیزایی قطعیه. مثلاً به این جا که می رسم ردخورد نداره، حتماً گم میشم.

پ.ن: نام فایل MA.rar – محتوی یک فایل ام پی تری

توصیه: استفاده از هدفون